آفتاب فقط بر گیاهی میتابد که سر از خاک بیرون آورده باشد...
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
نظرات

 

آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و كارش‌ را مي‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهميدن‌

خورشيد، كاري‌ ندارد.

 

او همه‌ زندگي‌اش‌ را وقف‌ نور مي‌كند، در نور به‌ دنيا مي‌آيد و در نور مي‌ميرد.

 نور مي‌خورد و نور مي‌زايد.

دلخوشي‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.

 

آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آميخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.

 

بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ مي‌ميرد؛ بدون‌ خدا، انسان.

 

آفتابگردان‌ گفت: روزي‌ كه‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپيوندد، ديگر آفتابگرداني‌ نخواهد ماند و

روزي‌ كه‌ تو به‌ خدا برسي، ديگر «تويي» نمي‌ماند.

 

و گفت‌ من‌ فاصله‌هايم‌ را با نور پر مي‌كنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر مي‌كني؟

 آفتابگردان‌ اين‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.

 

گفت‌وگوي‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.

 

زيرا كه‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود.

 

جلو رفتم‌ بوييدمش، بوي‌ خورشيد مي‌داد.

 

تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.

 

خداحافظي‌ كردم، داشتم‌ مي‌رفتم‌ كه‌ نسيمي‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌

ياد آفتاب‌ مي‌اندازد، نام‌ انسان‌ آيا كسي‌ را به‌ ياد خدا خواهد انداخت؟

آن‌ وقت‌ بود كه‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گريستم

عرفان نظرآهاری 


تعداد بازدید از این مطلب: 502
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود